کد مطلب:35569 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148
چو شمعند این قوم بر اهل راز به سر برده در زندگی آن چنان ز جان گشته بنیاد حكمت نیوش ببینند و عبرت بگیرند سخت به پرهیز باشند از ناپسند به خیرات و دانش بود مشتهر ببینید، رمدم به مرگ بدن ندانند خود مرگ دل را بها ولی پارسا از بدن غافل است عظیم است بر پارسا مرگ دل همایون ز جان، بنده ی حیدر است [صفحه 311]
در حق پارسایان وارسته چنین فرمود:
در این دهر و نیز از جهان بی نیاز
تو گویی كه باشد ز دیگر جهان
بود، حیرت انگیز آن چشم و گوش
پذیرای پندند و بیدار بخت
نه آن را پسندیده بر دیگرند
بدین هر دو بر خلق شد راهبر
گریبان بدرند از پیرهن
بدین مرگ هستند بی اعتنا
كه اندوه این قوم مرگ دل است
كه دل را كند نور حق مشتعل
اگر بر چنین بندگی، درخور است
صفحه 311.